هفته گذشته از طریق یکی از سایتهای خبری مطلع شدم که آقای ناصر زرافشان برای دریافت جایزه "کورت توخولسکی" از انجمن قلم سوئد به استکهلم آمده است. همینطور توسط "سازمان آموزشی کارگران سوئد" (آ.ب.اف) جلسه ای عمومی برای وی در عصر جمعه برگزار میشود. با علاقه به جلسه زرافشان رفتم. قبل از اینکه به نظریات زرافشان فکر کنم و اینکه در این جلسه چه خواهد گفت، به این موضوع فکر میکردم که دیدن فردی با جسارت و محترم، که بخاطر وکالت انسانهائی که به فجیع ترین شکل به قتل رسیدند پنج سال زندانی کشید، ارزشمند است. همه میدانند زندانی زرافشان به همین دلیل بود و اتهامات نخ نمای وارده پاپوشی اسلامی بیش نبود.
از دیدن ناصر زرافشان بعنوان انسانی شریف و مبارز خوشحال شدم. و بیشتر خوشحالی ام ازاین جنبه بود که علیرغم مشقاتی که او و زندانیان سیاسی بیشماری متحمل شدند، زنده است و در مقابل ما قرار دارد. همین احساسم را نیز در فرصتی کوتاه که برای پرسش پیش آمد بیان کردم. زرافشان در این جلسه سخنرانی نکرد. در مورد سوالات مطرح شده اظهار نظر کرد. قبل از پرسش و پاسخها با فروتنی و خواهش اعلام کرد که وکالت میدهد که شرکت کنندگان این جلسه از جانب او از همه کسانی که به هر طریق و هر اندازه از وی و زندانیان سیاسی حمایت کردند تشکر میکند و ارزش این کار را میداند. او تاکید کرد که اخبار این تلاشها در زندان تاثیرات مهمی داشت. با این امید که روزی دیگر مجبور نشویم برای دفاع از زندانی سیاسی کمپین و تلاش جمعی سازمان دهیم. در پاسخ به سوالات چند نکته مطرح شد که بخاطر هرگونه امانت داری من تنها استنباط خودم را اینجا بیان میکنم. در مورد سیاسی در ایران و برخورد جامعه به رویدادها، او اشاره به پایان چند روند کرد؛ اول، اصلاح طلبی دینی که دیگر هیچ امکانی در ذهنیت مردم ندارد و حتی برگشت آنها به قدرت چیزی شبیه غیر ممکن است. دوم، امید بخشی از جامعه و هزیمت یافتگان دو خرداد به آمریکا نیز مدتهاست به پایان خود رسیده است. نمونه عراق ظاهرا ماتریال کافی و لازم برای استنتاج سیاسی مردم فراهم کرده است. سوم، تخته شدن دکان پست مدرنیست ها و عقایدی که دوره ای در ایران تحت عنوان "تئوریهای جدید" در دانشگاهها و جامعه پمپاژ شد. امروز انتشار گاه وبیگاه گوشه هائی از نظریات متفکرین آن جایش را در کنار متون اسلامی در روزنامه های حکومتی یافتند. و بالاخره عروج نسلی جدید با معضلات ویژه ایندوره و با یک دنیا سوال و در جستجوی راهی برای آینده.
در مورد موقعیت جنبشهای اجتماعی در ایران ناصر زرافشان بر جنبش دانشجوئی تاکیدات مهمتری داشت تا حرکتی که با عنوان جنبش حقوق زن فعالیت میکند و حتی توده زنان با هزار مشقت نمیدانند که اینها چه میگویند. او همچنین براین باور بود که علیرغم وجود اعتراضات کارگری، دانشجوئی، و تلاش زنان برای رفع تبعیض، هنوز جنبشی قوی و استخواندار که جامعه امیدش را به آن ببندد و حول آن متحد شود وجود ندارد.
در اینموارد میتوان موافق یا مخالف او بود و بحثهای مختلفی کرد. اما نکاتی تقریبا امروز فرض عمومی اند؛ پایان دو خرداد و پایان امید به "فرشته نجات آمریکا" و پایان پروژه کسانی که بطور موسمی سر از آمریکا درمی آورند و میخواهند نقش چلبی ایران را بازی کنند امری تقریبا مسلم است. هرچند هنوز نباید از افشای پروژه های دست راستی و پنتاگونیستی غافل شد. پایان بساط بنجول فروشان پست مدرنیست نیز به همین اعتبار باید توضیح داده شود. در این هم تردیدی نیست که جنبشهای موجود امروز در ایران با سوالات و معضلات واقعی و نقاط قوت و ضعف مشخص روبرو هستند و باید در هر مورد بحث اثباتی روشن برای توضیح موقعیت و پیشروی آنها ارائه کرد. اما یک نکته به نظر من مهمتر از افت و خیز اوضاع سیاسی است و آن شکاف نسلی امروز جامعه ایران است که در زبان زرافشان با "نسلی جدید و با هزاران سوال" تبئین شد. مولفه های این شکاف بسیار مهمتر و استراتژیک تر از پایان جنبشهائی است که رسالتی دورانی داشتند. این موضوعی است که بر روندهای سیاسی در ایران تاثیرات تعیین کننده میگذارد و تاثیرات جدی در روش و سبک کار و نگرش احزاب سیاسی به امر سازماندهی و رهبری و روانشناسی توده ای جامعه میگذارد. این جنبه از خصوصیت جامعه ایران باید جداگانه بحث و بررسی شود. و بالاخره اینکه این نسل حقیقت جوئی و آرمان عدالتخواهانه و مدرنیستی را بناگزیر در کمونیسم کارگری میتواند بیابد. این البته نه امری اتوماتیک بلکه موضوعی نسلی در دوره مشخصی از اوضاع داخلی و منطقه ای و جهانی است. به نظر من لولای این نسل جدید و آن جنبش استخوانداری که جامعه باید آن را بیابد و حول آن متحد شود، چیزی جز سوسیالیسم کارگری و جنبش کمونیستی کارگری نیست. موضوعی که مطرح است اینست که این جنبش نیز باید اهرمهای تغییر در جامعه را بدست گیرد، آماده شود، و به نیازهای اردوی مدرنیستی و سوسیالیستی پاسخی فراگیر بدهد. *